ʕ•ᴥ•ʔ دخمل ها ʕ•ᴥ•ʔ
دلم یک خیابان میخواهد که بشود در آن با تو قدم زد
جایی که مردمش زبان ما را بلد نیستند و من به زبان خودمانی هی بگویم دوستت دارم و عابران درگیر این کنجکاوی باشند که من چه میگویم که تو اینطور میخندی !!!
برچسبها:
برچسبها:
بهار من مرا بگذار و بگذر
رهایم کن برو دلدار و بگذر
من عادت می کنم اینجا به غمها
مرا پر کن از این اجبار و بگذر…
برچسبها:
راه میروم و شهر زیر پاهایم تمام میشود !
تو … هیچ کجا نیستی…
برچسبها:
باران که می بارد
باید آغوشی باشد
پنجره نیمه بازی
موسیقی باران
…بوی خاک
…سرمای هوا
گره کور دست ها و پاها
گرمای عریان عاشقی
صدای تپش قلبها
باران که می بارد باید کسی باشد…
برچسبها:
دَمــہ اونــے كــہ تَنهاست گَرم.......
نـَـہ اینكــہ نَتونِستــہ با كَسـے باشـــہ نـَــہ؛
بَلكــہ نَخواستـــہ با هَركَســے باشــہ
برچسبها:
برچسبها: